سربه سرم نذار
سربه روی شونه هام بذار
دختراست دیگر
گاهی بی هوا هوای شانه هایت را میکند
تادلتنگی هایش را جای امنی ببارد
از وقتی که حواست به من نیست
خدا میداند چقدر اب به صورتم پاشیدم
لعنتی این کابوس اینقدر واقعیست
که ازخواب بیدار نمیشوم
ماهی به اب گفتا...من عاشق تو هستم
از لذت حضورت ...می را نخورده مستم
ایا تو میپذیری...عشق خدایی ام را؟
تااینکه برنتابی...دیگر جدایی ام را؟
اب روان به ماهی...گفتا که باشد اما
لطفا بده مجالی...تاصبح روز فردا
باید که خلوتی با...افکار خود نمایم
اینجا بمان که فردا...با پاسخت بیایم
ماهی قبول کردو...اب روان گذر کرد
تنها برای یک شب...از پیش او سفر کرد
وقتی که امدش باز ...تااینکه گوید اری
یک حجله دیدو عکسی...بر ان به یادگاری
خود را ز پیش ماهی...دیشب که برده بودش
ان شاه ماهی عشق...بی اب مرده بودش
نالیدو یادش افتاد...از ماهی ان صدایی
وقتی که گفت با عشق ...میمیرم از جدایی
ای کاش اب می ماند...ان شب کنار ماهی
ماهی دلش نمی مرد ...از درد بی وفایی
عشقم منو تو هم...مانند اب و ماهی
یک لحظه غفلت از هم...یعنی مرگ و جدایی
گیرم تمام دنیا بگویند ما مال هم نیستیم
ما به دردهم نمیخوریم
گیرم برای زیر یک سقف رفتن
عشق...اخرین معیار این جماعت باشد
گیرم دوس داشتنت بدون سند حرام باشد
عجیب باشد...باورنکردنی باشد
گیرم بگویند هرگز دستانم در دستانت قفل نمیشود
من اما...گیر این گیرها نیستم
من تاابد گیر دوست داشتنت می مانم
تاابد عاشقو دیوانه ات می مانم
تاابد دست از تلاش برای وصال برنمیدارم
به همه میفهمانم ک اشتباه فکرمیکردند
تاابد که سهل است تا قیامت کسی نمیتواند مارا ازهم جدا کند
شده ام مثل یک محکوم اعدامی
که گشته است زیرپایش خالی
ان بالا...از بدروزگار...طنابی شل
کم و بیش میفشارد گردنش را
جان می کندو دستو پا میزند
و ارزوی مرگ دارد
اما دریغ از مردن اسان
این چنین مرا میکشد انتظارم برای تو
خدایا...خط و نشان دوزخت را برایم نکش
جهنمتر از نبودنش جایی سراغ ندارم
ای انکه دوست دارمت اما ندارمت
برسینه می فشارمت اما ندارمت
ای اسمان من که سرتاسر ستاره ای
تاصبح می شمارمت اما...ندارمت
برف هم که نبارد
سرد که نگاهم کنی
احساسم تا مغز استخوانم یخ میزند
کجایی امروز که بی تو سردمه
میترسم...
میترسم یک شب بخواهی به خوابم بیایی
و من همچنان به یادت بیدار نشسته باشم
چقدر کم توقع شده ام...
نه اغوشت را میخواهم نه دستانت را
نه حتی بودنت را...
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به ارامش میرساند حتی اصطکاک سایه هایمان
دلتــــــــــنگـــــــی ها
گاه از جنس اشــکند ....
و گاه از جنس بغــــــــض
گاه سکـــوت ميشوند و خاموش ميمـــــــانند
گاه هــق هـــق می شوند و می بارند
دلتنگــــی من برای تــــــــو اما
جنس غريبــــــــی دارد . . .
کوتاه مینویسم...
اما...تو
بلند بخوان...به بلندای احساسم
دوستت دارM
ادمها شبیه هم عمر نمیکنند
یکی زندگی میکند.یکی تحمل.ادمها شبیه هم تحمل نمیکنند
یکی تاب می اورد.یکی میشکند.ادمها شبیه هم نمیشکنند
یکی از وسط دو نیم میشود دیگری تکه تکه تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر میکند.تکه ای یک روز...
انقدر زمین خورده ام که رنگ اسمان را فراموش کردم
بوی خاک میدهند تمام ارزوهایم...
نه خبر میگیری ازمن نه سلامی ن جوابی
فکرشو میکردی یشب شب بخیر نگم بخوابی؟
شب بخیر عزیزه من چشماتو بستی
من بیدارم تو بخواب هرجا که هستی
در قبرم هستم...
خوابیده ام به پهلوی راست. گوش چسبانده ام به خاک
منتظر شنیدن گام هایت
فاتحه بهانه است
فقط بیا...
میگویند که سختی ها نمک زندگی هستند
اما چرا کسی نفهمید که نمک
برای منی که خاطراتم زخمی ست
شور نیست مزه ی درد میدهد ...
زندگی آهسته تر من خسته ام کوله بار سفرم را بسته ام
زخم پایم درد دارد،صبر کن تا کسی مرهم گذارد صبر کن
صبر کن درسایه بنشینم کمی شاید از ابری ببارد شبنمی
وادی رویای من اینجا نبود روح من همبازی شبها نبود
صبر کن من راه را گم کرده ام درسیاهی ها تلاطم کرده ام
صبر کن تا راه را پیدا کنم صبر کن تا کفش خود را با کنم
سردش بود...
دلم را برایش سوزاندم
گرمش که شد
باخاکسترش نوشت خداحافظ...
میگذرد!
گاهی از غرورش!
گاهی از کسی که سخت دوستش دارد... گاهی خودش را پنهان میکند،زیرصدای موسیقی هدفونش ... گاهی پشت لبخندهای ساختگی !!!
اما ... یک روز ، بعد از یک اتفاق ، گریه هایش تا همیشه بند می آید و تبدیل میشود به نگاهی سرد !!! به غروری سرد !!! به تب سرد
دختر را میگویم !!!
یه حرفایی تو دلم هست -_-!
که فـقط حاضـرم بـه کســي بگـمشون . . .
که فـردا قــراره بميـــــره . . .
کاتب سرنوشت.... برای هر کسی چیزی نوشت....
نوبت ما که رسید.... ....قلم افتاد....
دیگر هیچ ننوشت.... خدا تیره گذاشت و گفت....
تو باش اسیر نوشت...
بعضــی وقـتــا انـقــدر از زنــدگــی خـســـتـه مـیـشـــم کـه دلـم مـیـخـواد
قـبـل از خـواب سـاعـتـو روی "هـیـــچــوقـت" کـــوک کـنـم
...
یه سکوت لب گرفته،دوتا چشم خیس و داغون...
یکی مون مسافر راه..یکی مون زار و پریشون...
بت میگم خدانگهدار،ولی توو ساکت و سردی...
با چشات میگی میدونم،میدونم بر نمیگردی...
با قدم های هراسون از تو فاصله میگیرم....
میشنوم میگی به جاده،تو میری و من میمیرم...
گذشته که سخت حالم را گرفته
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی…heh
منو ببخش اگه توروسپردمت به دیگری
اگه که بدکردیو بخشیدمت به سادگی
منو ببخش اگه هنوز دلتنگم ازندیدنت
اگه که خالی از غرور میخوام ک بازببینمت
وقتی تو قاب پنجره اونو کنارت میبینم
میبینم ک دوست داره ببین چه اروم میمیرم
سپردمت به اون که تو کنارش اسوده تری
سخته تحملش ولی نمونده راه بهتری
سپردمت به اونکه من میمیرم از حسادتش
اون اولین عشقه تو بود میرم تاباشه اخرش
دوسش داری میفهممت خودم دچار دردتم
خودم دلیل تردیده سایه ی سردسردتم
خیلی دوست دارم بعد از مرگم به بعضیا یه چیزی بگم
به پدرم : پاشو مرد که گریه نمیکنه
به مادرم : فدایه اشکات بشم برو به زندگیت برس یه بچه دیگه داری
به دوستام : گریه نکنین رفیقتون راحت شد
به عشقم : اینکارا بخاطر تو بود الکی فاز غمگین نگیر بروــــــــــــ عشقت منتظرته
ﻣﯿﮕﻦ ﮔﺮﮒ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﻩ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯿﺸﻪ ، ، ،
ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﯿﮑﺸﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺟﺎﺩﻩ
✘ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻪ
✘ انتظار نداره کسی ﺯﺧﻤﺶ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﺒﻨﺪﻩ
✘ اﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ حتی ﯾﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﺁﺏ جلوش ﺑﺬﺍﺭﻩ
ﻓﻘﻂ میخواد ﺑﺮﻩ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﺰ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺴﺎﺯﻩ
ﺑﺮﻩ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺶ ﺳﻨﮓ ﻧﺰﻧﻪ
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ؟ ؟
ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮ میرسونم ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺟﺎﺩﻩ . . .
نمیخوام ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻨﯽ
ﺣﺎﻟﻤﻮ ﺑﭙﺮﺳﯽ
ﯾﺎ ﺯﺧﻤﺎﻣﻮ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻓﻘﻂ ...
ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﺳﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺸﺘﺖ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ ،،،
ﯾﺎ ﺑﻨﺪﺍﺯش ﺯﻣﯿﻦ
ﯾﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺮﻭ
✘ خیلی ﺧﺴﺘﻢ
دنیا ارزش لگد زدن به شکمت را نداشت
مرا ببخش مادر
جسارت میخواهد!!!
نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه بازندگی میجنگد
اما
شبها بالشش خیس است...